جدول جو
جدول جو

معنی شک دار - جستجوی لغت در جدول جو

شک دار(اَ لِ حَ / حِ)
شک دارنده. دارای تردید: انسان (یا شخص) چرا روزۀ شک دار بگیرد؟ (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شک دار
مشكوكٌ فيه
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به عربی
شک دار
Skeptical
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شک دار
sceptique
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شک دار
sceptisch
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به هلندی
شک دار
scettico
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شک دار
skeptisch
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به آلمانی
شک دار
скептичний
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شک دار
sceptyczny
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به لهستانی
شک دار
怀疑的
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به چینی
شک دار
cético
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شک دار
escéptico
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شک دار
संशयपूर्ण
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به هندی
شک دار
شکی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به اردو
شک دار
সন্দেহজনক
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به بنگالی
شک دار
สงสัย
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به تایلندی
شک دار
скептический
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به روسی
شک دار
şüpheli
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شک دار
疑念を持つ
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شک دار
סקפטי
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به عبری
شک دار
회의적인
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به کره ای
شک دار
skeptis
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شک دار
kashifu
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکم دار
تصویر شکم دار
پرخور، ویژگی کسی که شکم بزرگ دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لک دار
تصویر لک دار
چیزی که بر آن لک افتاده باشد
فرهنگ فارسی عمید
آنچه لک دارد. دارای لک، که نقطه ای از آن (از پرتقال یا خربزه یا سیب یا هندوانه و جز آن) براثر ضربت یا آسیبی از حال طبیعی بگرددو تباه و فاسد شود یا آغازد به تباهی. که به مقدار ناخنی یا کوچکتر و یا بزرگتر از آن فاسد شده باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کلان شکم. (ناظم الاطباء). کسی که شکم کلان داشته باشد که آنرادر عرف هند، توندله خوانند. (آنندراج) :
همی شد ز تشبیه اومعتبر
فلک بودی از این شکم دارتر.
ظهوری (از آنندراج).
، قرابه یا خم که قسمتی از آن فراخ باشد. (یادداشت مؤلف) ، جادار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
چین دار. (ناظم الاطباء). بانورد. نغاض. (یادداشت مؤلف) : مقدّع، چیز شکن دار. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پرتقال یا خربزه یا سیب یا هندوانه لکدار، قسمتی از میوه که فاسد و تباه شود آنچه لک دارد، قسمتی از میوه که بر اثر ضربت فاسد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل دار
تصویر دل دار
معشوق
فرهنگ واژه فارسی سره
نام مکانی واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
شوهر دار زن که شوهر دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که با همراه داشتن پرده ای از صحنه های عاشورا مداحی کند
فرهنگ گویش مازندرانی
چروکیده، چین خورده
دیکشنری اردو به فارسی
مملو از بوی مشک، ماسکی
دیکشنری اردو به فارسی